یاری کنندگان

اسفرجانی در کار خرید و فروش لوازم دست دوم خانگی فعالیت می کند.او درباره کمک به مردمان بی بضاعت و نیازمند معتقد است: انسان اگر بتواند و استطاعت داشته باشد قدری از دارایی خود را به خانواده ای درمانده و آبرومند، ببخشد، واقعا احساس خوشی پیدا می کند و مهمتر این که خدای رزاق، برکت به مال وعمرش می دهد. وی می گوید: نمی دانم آنهایی که مال و منال شان را زیاد می کنند و ساختمان های بلند می سازند و بعضا به تعداد افراد خانواده شان، ماشین های آخرین سیستم دارند، چرا نسبت به احیای زندگی مستمندان کوتاهی می کنند؟...
او مرغ آتش بود. از شراره های «غم» سوخت و چون شعله های سرکش جانش فرونشست، از دل خاکسترهای پیکرش عشقی متولد شد تا او دوباره زندگی را آغاز کند. او با این عشق پر باز کرد و سرانجام پرواز کرد و با پروازش کودکانی را که چشم به کالسکه های زرین دوخته بودند با خود به قلمروهای طلایی شان برد. محمدرضا حافظی یک مدرسه ساز است. رئیس جامعه خیرین مدرسه ساز کشور که هشت سال پیش با جمعی 9 نفره کارشان را آغاز کردند و اکنون با 15 هزار عضو، با عشق و علاقه مدرسه می سازند.
اکبر نوروزی کارمند، به اتفاق دو پسر نوجوانش راهی بازار بزرگ هستند:
رمضان کریمی هستم متولد 1348 روستای گل محله از توابع شهرستان محمود آباد و ساکن شهرستان فریدون کنار.
یک شهروند، درباره احساس و شور همدلی با مستمندان به شناخت کامل شخص نیازمند و کمک به حد وسع بخشنده اشاره می کند و می گوید: انسان کمک کننده به همنوع تهیدست خود احساس سبکی می کند خداوند هم به آدم بخشنده کمک می کند. این احسان و انفاق روی روان و فکر سایرین در جامعه نیز اثر مثبت می گذارد.
خاطرات یکی ازمسئولین مرکزخیریه سبزوار وقتی نه سال به عقب بر می گردم و به آنچه در این آسایشگاه رخ داده است، نگاه می کنم چیزی جز الطاف خداوندی و محبت بیدریغ خیرین و نیکوکاران این مرکز و خدمتهای مادرانه و مهربانانه و برنامه ریزی دقیق و مدون همکاران خود را در طول این سالها نمی بینم. خداوند را سپاسگزار و شاکرم که ما را در مسیری قرار داد که حال بعد از گذشت 9 سال به عملکرد خود افتخار می کنیم. این را در اولین شماره این نشریه از خداوند بزرگ خواسته بودیم که:
صداشون و از تو اتاق مددکار مي شنوم ، آروم و با طمانينه دارن ماجراي رفتن به ليزينگ و . . . تعريف مي کنن ، به پيشنهاد خانم مددکار ازشون دعوت مي کنم بيان تو اتاقم تا صحبت هاشونو بشنوم . دست هاي پينه بسته مرد نشون از سال ها زحمت کشيدن و کار کردن براي تامين مايحتاج زندگي از راه حلال مي ده ؟! زن ، هنوز حرف نزده با گوشه ي چادرش اشک هاشو که  آروم آروم و بي صدا پائين مي ريزه پاک مي کنه ! خودمو بهشون معرفي مي کنم و ازشون مي خوام که داستان زندگي شون از ابتدا برام بگن ، آقاي عليپور با لهجه ي تند خراساني شروع به صحبت مي کنه :
نیازمند دستهای سبزتان
مهندس شهرام کوسه غراوی که در رشته عمران فارغ التحصیل شده کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت MBA دنبال کرده و اکنون با بیش از 15 سال سابقه اجرایی تحت عنوان شرکت ساختمانی یورت گستر نقش مهمی را در اجرای پروژه های مدارس نوساز دارد . وی که در یک خانواده مذهبی ، فرهنگی پرورش یافته عضو فعال مجمع خیرین مدرسه ساز استان گلستان ودر عین حال عضو بنیاد مختومقلی نیز میباشد .
وقتی من و همسرم از این که خودمان بتوانیم صاحب فرزندی شویم نا امید شدیم ، تصمیم گرفتیم سرپرستی از یک پسر را بر عهده بگیریم. " 30 آبان ماه 1369 ، میلاد را از بهزیستی تحویل گرفتند ،  در آن زمان میلاد فقط 10 روز داشت و به این شکل خانواده ای کامل شکل گرفت ." حدود دو سالی گذشت تا متوجه شدم میلاد  cp  کامل است ! یعنی فلج کامل ! اما به هیچ وجه حاضر نشدم او را تحویل بهزیستی دهم.